شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۴


سه روز تا آغاز تابستان باقيست.

آنچنان تند مي دوم كه يادم برود موهايم لابلاي شاخ و برگهاي مو گير كرده اند.
آنقدر تند كه نفهمم كوچه ها را اشتباهي آمده ام يا درست.
مي دوم و تنها مي دوم كه نبينم اين روز ها چگونه مي گذرند.

تابستان براي من بوي كلاه حصيري داغ شده زير آفتاب ساحل مي دهد!

یکشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۴

امشب همين باريكه هلال ماه آويخته از ابر كه از لابلاي شاخه و پنجره مي درخشد مرا كفايت مي كند !
در مقابل تو از برهان خلف استفاده مي كنم !

چهارشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۴

سر بالايی رو دوست دارم ،
حتی سربالايی های با شيب زياد را !
و هر چقدر که اين يکی را دوست می دارم ، از آن ديگری بيزارم !
سرازيری ، چيز مضحکيست .
مرا به ياد تلاشی مذبوحانه برای حفظ تعادل می اندازد و در عين حال نداشتن کنترلی بر حرکت !
اصلا آدم وقتی در سراشيبی می افتد ،
قيافه اش خنده دار می شود ! دقت کرده ای ؟
اما در ميان اين دو ،
حالت ايده آلی وجود دارد که همان مسطح بودن است و به نظر من بعد از يک سربالايی ، مطلوب ترين حالت محسوب می شود !

پس ...
اگر می خواهی برايم آرزويی کنی ، اين را بخواه که :
بعد از هر سر بالايی در زندگی ، به يک جای مسطح و آرام برسم !
اين طور بهتر است.

اما ...
اگر سربالايی را از ديد ناظر ديگری در مکان مخالف نگاه کنی ،
سراشيبی می شود و برعکس!
پس لطفا آرزويت را به اين ترتيب اصلاح کن که :
هميشه ناظر خوبی باش و به مطلوب تربن حالت بينديش !

البته اگر می خواهی برايم آرزويی کنی !

Free counter and web stats