به گمانم آغاز همیشه خوب است.
به خصوص اگر این آغاز، شروع یک زندگی نو باشد و آن هم نوعی
از زندگی که خودت انتخابش کرده باشی؛ بی هیچ منفعت طلبی و حساب و کتاب و اجبار و
هرچیز دیگری که ممکن است این انتخاب را آلوده و نازیبا کند.
این ها را گفتم که بگویم، یکی بود و کلی دیگر هم بودند ...
و ما هم سه تا خواهر بودیم و هستیم در میان این کلی دیگر؛ یک
مجموعه ی سه عضوی از یک پدر و مادر ولی با دنیاهایی کاملا متفاوت! حالا نفر سوم ما
هم انتخابش را کرده یا بهتر بگویم با نفر دیگری از یک مجموعه ی دیگر، به یک انتخاب
مشترک رسیده، این انتخاب را جشن گرفته و الآن هم رفته سر زندگی شخصی خودش و پیمودن
ادامه ی راه زندگی.
حقیقت
این است که اگر بخواهی فکرش را بکنی همه چیز یکهو خیلی عجیب به نظر میرسد ... به
قول مادرم ناگهان به خودت میآیی و مثلا میگویی، "این منم؟ با سه تا دختر
بزرگ و داماد و نوه؟"
طرح از : اردشیر رستمی