پیش درآمدی بر بهــــار ...
از وقتی که یادم میاد توی خونهمون پر گل و گیاه بوده. مامان ما عاشق پرورش گیاهان بوده و هست و همیشه انواع و اقسام گلدونها با گیاهانی پربرگ و کمبرگ، کاکتوس و غیره گوشه و کنار مبلها، پشت پنجرهها، توی بالکن و حتی تو پاگرد آپارتمان وجود داشتن. یادمه یه کتاب گلهای آپارتمانی داشتیم که من عاشق نگاه کردن عکسهای توش و خوندن (از وقتی باسواد شدم!) اسامی علمی عجیب و غریب گیاهان بودم. مثلا Coleus blumei که میشه همون "حسن یوسف" خودمون. فکر کنم انقدر خانوادگی این کتاب رو ورق زده بودیم که از عطف پاره شده بود! یادمه که عاشق بوی ورقهای کتابه بودم و هستم هنوزم! (اگه حمل بر دیوانگی نشه!!!)
همسایهای داشتیم به اسم خانوم "ج" که عاشق گل بود و هرازگاهی میومد و از مامان میخواست گیاهی رو قلمه بزنه یا براش بکاره تو گلدون، اما بعد چند روز با غصه میومد میگفت که گیاهه خشک شده و پژمرده و هردفعه هم یه جملهی تکراری داشت که "آخه دستم به گل خوب نیست!"
وقتی ازدواج کردیم، خونهمون کوچولو بود و جای آفتابگیرش هم نزدیکِ درِ تراس بود که با وجود مبل، پر شده بود و هیچ جای مناسبی برای گلدون گذاشتن نداشتیم؛ یه بار هم مدیر ساختمون یه گیاه گلکلمی شکل به همه ی همسایهها اهدا کرد که گذاشتیمش تو تراس و نمیدونم چه جوری بود که آخر زمستون همهی گلدونا و همین طور مال ما خشکیدن!
وقتی اول پاییز امسال اومدیم خونهی جدید، جامون بزرگتر شده بود و من تصمیم داشتم چندتا گلدون بگیرم و بذارم تو خونه. در همین فکرا بودم که خواهرم یه گلدون بامبوی بهم تنیده برامون آورد و بعدش هم برادرای پیام هر کدوم یه گلدون دیگه، که اسم یکیشونو نمیدونم (لاغرو صداش میکنم، چون برگاش خیلی باریک و ظریفه) و اون یکی هم یه کاج طبقاتیه. یکی دو ماه بعد هم یکی از دوستام یه گیاه دیگه برامون هدیه آورد که برگهای گوشتی و کلفت داره و اسمش رو به خاطر دوستم "شری" گذاشتم (وقت نکردم شاید هم یادم میره که برم ببینم عکس این گیاهانِ بینام توی اون کتابه هست یا نه!).
خلاصه که ما الآن دارای چهار عدد گیاه مختلف در خونه هستیم که میخوام گلدون دوتاشونو هم عوض کنم و هنوز فرصت نشده. کاج و لاغرو از اول مشکلی نداشتن، اما بامبو اولا نوک برگاش زرد میشد و من غصه میخوردم. حالا جاش رو عوض کردم و تو یه ساعتهایی هم که کاملا زیر نور خورشید هست و حموم آفتاب میگیره، الآن هم چند روزه که انگار بوی بهار به کلروفیلش خورده و چندتا برگ جدید داده و دستاشو باز کرده رو به خورشید! شری هم در یه بازهی ده روزه حدود بیست تا گل سرخابی کوچولو داد که فوقالعاده بودن ولی کمکم بسته شدن و الآن فقط دو تا گل کوچولو مونده. در کل حالشون خوبه، اما جالبه که هروقت میخوام به این گلدونا آب بدم و دستی به سر و گوششون بکشم، یاد جملهی خانوم "ج" میفتم! و با این حساب فکر کنم دست من هم به گل (با احتساب چند بار زرد شدن برگها و یا ریختنشون که نمیدونم تا چه اندازهای طبیعیه؛ مثل ریزش مو مثلا؟!)، ای ... بدک نباشه!