چهارشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۲

نرسيده به ميدون ولی عصر چند تا تابلوی " حمل با جرثقيل " هست؛اما يکيشون هست که يه بخشيش پاک شده؛اين بخش: ثقيل.
بعد يه نمکدون سيار هم از اونجا رد ميشده و نقطه جيم رو برداشته و به بالا انتقال داده.حالا تابلوه شده: " حمل با خر " !!!
خلاصه اينکه اگه اونجا پارک کنين يه خری مياد می برتتون!از من گفتن بود!


راستی،امروز يه چيزی پيش اومد که من و مونا کلی خنديديم.
صبح رفتيم از يه مغازه ای کاغذ کادو بگيريم؛من چند ماه پيش از همينجا خريد کرده بودم؛اون موقع فروشندهه داشت حساب کتاب می کرد،اما من وادارش کردم کاغذ کادويی رو که خريده بودم،درست بپيچه،اونم خيلی حرصش گرفته بود...
اما اين دفعه جريان عکس شده بود،اون فروشنده قبلی نبود،يکی ديگه شون بود،روی نردبون!داشت زونکن مياورد پايين.
بعد که اومد پايين مثلا خواست کاغذا رو بپيچه،اول يه روزنامه همشهری رو به طور کامل داشت برای اينکار بر می داشت،بعد ديد انگار خيلی ضايع ست اين حرکت،کلی گشت تا بالاخره پنج ورق روزنامه اطلاعات پيدا کرد و پيچيد دور اون دو تا برگ!!!صحنه ای بودا!!!ما مونده بوديم و لطف بی کران آقای فروشنده!
آخه قيافشم بايد می ديدی که با چه جديتی عمل می کرد...
کی ميگه دنيا بد شده و انسانيت مرده؟!هر کی ميگه يه سر بره پيش اون آقای مهربون!آدرسشم ميدم با کمال ميل!

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats