یکشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۷

1- هفته­ی پیش تولدم بود؛ که نتیجه­ش یک عالم هدیه­های خوب خوب و کلی تبریکات دور و نزدیک بود که گیرم اومد :
از قلم نوری و شال و عطر و ظرف و شمع و نمکدون سگی بگیر تا یه جفت گلدون سفید قشنگ و یه تبریک از طرف یه هم­دانشگاهی قدیمی! گیریم که از Alertهای یاهو360 یا هر سایت اینجوری دیگه­ای فهمیده باشه تولدته و بهت تبریک بگه!

2- دو تا کتاب خوندم که هر دو رو خیلی دوست داشتم :
اول یه مجموعه داستان به نام "اتوبوس پیر" از ریچارد براتیگان؛ خوشم اومد از این آقاهه، مدل نوشته­هاش یه کمی شبیه سالینجر عزیزم بود؛ فقط به اندازه­ی اون فحش نمی­داد!

دوم یه رمان به نام "جیبی پر از بادام و ماه" از ژیلا تقی­زاده؛ دوست داشتم طرز نوشتنش رو، یه جور روزمره­گی آشنا و خوبی توش بود؛ گیریم که از جمله­ی پایانی کتاب خوشم نیومده باشه!

3- حالا می­خوام "مترجم دردها" رو بخونم از جومپا لاهیری.پشت کتابش از قول یکی نوشته : جومپا لاهیری از آن نویسنده­هایی است که تو را وادار می­کند یقه­ی اولین کسی را که می­بینی بگیری و بگویی : "این کتاب را بخوان!". خوشم اومد!

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats