1- هفتهی پیش تولدم بود؛ که نتیجهش یک عالم هدیههای خوب خوب و کلی تبریکات دور و نزدیک بود که گیرم اومد :
از قلم نوری و شال و عطر و ظرف و شمع و نمکدون سگی بگیر تا یه جفت گلدون سفید قشنگ و یه تبریک از طرف یه همدانشگاهی قدیمی! گیریم که از Alertهای یاهو360 یا هر سایت اینجوری دیگهای فهمیده باشه تولدته و بهت تبریک بگه!
از قلم نوری و شال و عطر و ظرف و شمع و نمکدون سگی بگیر تا یه جفت گلدون سفید قشنگ و یه تبریک از طرف یه همدانشگاهی قدیمی! گیریم که از Alertهای یاهو360 یا هر سایت اینجوری دیگهای فهمیده باشه تولدته و بهت تبریک بگه!
2- دو تا کتاب خوندم که هر دو رو خیلی دوست داشتم :
اول یه مجموعه داستان به نام "اتوبوس پیر" از ریچارد براتیگان؛ خوشم اومد از این آقاهه، مدل نوشتههاش یه کمی شبیه سالینجر عزیزم بود؛ فقط به اندازهی اون فحش نمیداد!
دوم یه رمان به نام "جیبی پر از بادام و ماه" از ژیلا تقیزاده؛ دوست داشتم طرز نوشتنش رو، یه جور روزمرهگی آشنا و خوبی توش بود؛ گیریم که از جملهی پایانی کتاب خوشم نیومده باشه!
3- حالا میخوام "مترجم دردها" رو بخونم از جومپا لاهیری.پشت کتابش از قول یکی نوشته : جومپا لاهیری از آن نویسندههایی است که تو را وادار میکند یقهی اولین کسی را که میبینی بگیری و بگویی : "این کتاب را بخوان!". خوشم اومد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر