پنجشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۲

حکايت بز و علف

ميگن علف بايد به دهن بزی شيرين بياد.
اينجوری که بگی،بزه همه کاره ميشه؛اما خب علف هم حق داره اين وسط.
شايد اون علفه دلش نخواد به مذاق بز مذکور خوش و شيرين بياد.شايد دلش يه بز ديگه بخواد يا اصلا دوست نداشته باشه هيچ بزی رو.
و امان از اون وقتی که همچين وضعی بين بزی و علفی حادث بشه!!!
در اين صورت دو حالت پيش مياد:
۱-بز ياد شده،بزی فهيم و با شعور بوده و از علف مورد علاقه خود دست می کشد(حتی اگر برايش خيلی سخت باشد).
۲-بز فوق الذکر،از نوع زبان نفهم بوده يا خود را به زبان نفهمی بزند و به زور بخواهد علف مورد نظر را به دست بياورد يا اينکه اصلا علاقه چشمش را کور کرده باشد و فقط علف ياد شده را ببيند و بس...(که خود مصيبتی بزرگ است!)

البته حالت سومی رو هم ميشه در نظر گرفت و اونم اينکه بز پس از فهميدن مطلب،دچار يک بحران روحی بشه و هر علفی رو که سر راهش سبز شد،بخوره و ديگه به شيرينی و تلخی اون کاری نداشته باشه،که اينم خيلی غم انگيزه.

چند روز پيش شنيدم که گياهانی رو دارن پرورش ميدن که "مين ياب" هستن.فکر کردم کاش علف "بز ياب" يا بز "علف ياب" هم پرورونده ميشد که بزا و علفا راحت بشن.

يکی دو روز پيش يه دوستی بهم گفت مدل نوشتنت تکراريه،در نتيجه من فعلا دوباره به سبک چرند گويی سابقم برگشتم تا بعد(البته می دونم که اصلا اينجوری نيست و شبه داستانهای من وااااااااقعا فوق العاده هستن!!! ؛) ).

در ضمن اين نوشته به هيچ شخص خاصی برنمی گرده؛اين رو گفتم که سوء تفاهم نشه يه موقع.

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats