استاد درس می دهد؛
وقتی حرف می زند دستها و صورتش حرکات سريع و زيادی دارند،گاهی حتی زائد!
گاهی احساس می کنم در طول و عرض کلاس پرواز می کند؛البته از خودش زيادی تعريف می کند،اما درسی را که تدريس می کند عاشقانه دوست دارد.
می گويد:پيش از مندليف،دانشمندی گفته که جهان از چهار قسمت تشکيل شده؛هوا،آتش،زمين،آب و ما يادداشت می کنيم.
توی دلم می گويم کجای کاری استاد،اين که عقيده ايرانيان باستان بوده که معتقد بودند چهار عنصر طبيعت آب،باد،خاک و آتش هستند.
ادامه می دهد...
فارسی استاد افتضاح است،تقريبا!و بين صحبتهايش مرتب می گويد ok (با لحن پرسشی يا گاهی خبری).
برای همين من جزوه اش را ابتدا ويرايش می کنم و بعد پاکنويس.
...
صدايش به اوج می رسد.
هيجان زده!
می گويد:از بين مدلهای کوارکی پيشنهاد شده،فقط نوع up و down ديده شده اند،اما فرضيه ها همچنان در حال ارائه هستند.
می گويد:پروتونها و نوترونها اگر چه با کشف کوارک هنوز ارزشمند هستند،اما ديگر در نظريه های بنيادی ماده نقش اساسی ندارند.
خيلی پز کوارک را می دهد!
فکر می کنم دو روز ديگر کوارک هم ارزش و اعتبار کنونی اش را از دست می دهد و يک زير ساختار ديگر کشف می کنند.
برای زير ساختار جديد به دنبال اسم می گردم...
احساس می کنم لبخندی که بيشتر شباهت به پوزخند دارد روی صورتم در حال نقش بستن است،فوری قورتش می دهم.
بحث به پاد ذره ها رسيده...
فکر می کنم اگر تمام ذرات بدنم را به آنتی ذره تبديل کنم،چه اتفاقی می افتد...که،
استاد می گويد:برای امروز کافيست
و می رود تا چند روز ديگر يک paper بيرون بدهد و از آن لبخندهای پيروزمندانه بزند و بگويد:بدم می آيد از اين استادهای بی مطالعه!
بيرون باد سردی می آيد و من زيپ کاپشنم را تا بالا می کشم،دستهايم را در جيب می کنم و آرزو می کنم کاش سنگفرشها خيس باران بود،چون اينجوری خوشگل تر می شدند!
به قول بعضی ها وقتی آدم مسووليتی نداشته باشد،خوشی می زند زير دلش و آرزوهايی از اين دست می کند!
امضاء:يک انسان بی مسووليت
يا داخل پرانتز:مرفه بی درد! ؛)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر