یکشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۲


نشستن پشت پنجره ای که به هيچ کجا باز نمی شود خيلی لذتبخش است.
منظورم دقيقا همان هيچ کجاست؛يعنی همانجا که هيچ نيست.نه هيچ کسی و نه هيچ چيزی.
اما وقتی به واژه "هيچ کجا" فکر می کنم،به نظرم ترکيب عجيبی می آيد يا شايد حتی مضحک!
و هر چه آن را بيشتر تکرار می کنم،مضحک تر به نظرم می رسد.
تصور چنين پنجره ای يا حتی روزنه ای اينچنين همانقدر غير منتظره است که ديدن يک خرطوم جنبنده فيل درست پشت monitor و درست در لحظه ای که سرم را از روی keyboard بلند می کنم.
اما امکان دارد!
تصور وجود مکانی يا زمانی که در آن نه تو چيزی را ببينی و نه او تو را ببيند ،بسيـــــــــــــــــار هيجان انگيز است!
فقط تو و يک پنجره؛مثل يک صحنه تئاتر که در آن پنجره ای را از بالا آويخته اند و ديگر هيچ،اما صحنه ای طبيعی.
نمی دانم،اما شايد اگر چنين مختصاتی را هم بيابم،باز دلم چيز ديگری بخواهد!


بايد زمانی بگذرد،شايد هم دير زمانی!


راستی،
اگه يه ويروس،بی شرمانه به کامپيوترت حمله کنه و مجبور بشی از کلی از فايل های مورد علاقه ت دست بکشی،چه ريختی پيدا می کنی؟!هان؟!
البته من کامـــــــــــــــــلا خونسرد هستم!

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats