برای خانه خيابان کاخ
خانه خيابان کاخ،کمی بزرگتر از من است،
خانه خيابان کاخ،کوچک،اما پر نور و مهربان است،
خانه خيابان کاخ،هميشه پر است از صدای آواز گنجشکها و بالهای کبوتران.
خانه خيابان کاخ،بوی خاص خودش را دارد؛
بوی کودکی من،بوی زمين خوردن کودک همسايه و بوی دوچرخه سواری های طولانی تابستان!
خانه خيابان کاخ،با نرده های لوزی شکل و قهوه ای رنگش،
با دو باغچه کوچک توی پارکينگ،
و با آن دو درخت خودرو و هزار چيز ديگر که شايد تنها برای من خاطره باشند.
تا چند وقت ديگر،خانه خيابان کاخ،ديگر خانه ما نخواهد بود؛خانه آدمهای جديدی می شود تا خاطره های جديدی در آن بسازند.
مامان می گويد،هنوز هم خوابهايش،خواب خانه قديمی شان است؛
همان که همگی در او بزرگ شده اند : مامان،خاله و دو تا دايی ها.
با خودم فکر می کنم من هم تا آخر عمر،خواب همين خانه کوچک را خواهم ديد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر