شنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۵


پیچ در پیچ...

■ حکایت رؤیای یک باغ خیس از باران، با درختان پراکنده­ی آلو و یک اسم و دو صورت!
تا به حال احساس کرده­ای یک نفر جز تو، در درونت هست که آماده­ی رنج کشیدن است؟ یک نفر آشنا و در عین حال دور! من چند باری تجربه کرده­ام...
■ برای تولد پیام یک کادوی کلیشه­ای گرفتم؛ "پیراهن مردانه"، البته خوب است اما نه دقیقا آن چیزی که می­خواستم!
■ برای خودم هم عیدی خریدم.
■ همسایه بالایی توی باغچه گل می­کارد.
■ باران، تند می­بارد.


عکس از: خواهر بزرگ خانوم جان!

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats