یکشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۷


جوگیرشده­گی در عصر یک روز جمعه!

عصر جمعه رو دوست داشتم، چون رفتیم شهر کتاب و من صاحب هشت جلد کتاب جدید شدم!
خیلی شادم از این بابت، طوری که نمی­دونم کدوم رو اول شروع کنم!
وقتی اون کتاب جلد زرده رو گرفتم، این گفتمان به وقوع پیوست :
پیام : !!! من می­خواستم چند روز پیش اینو برات بگیرم!
من : !!! اینو؟ حالا چرا اینو؟!
پیام : آخه اینی که روی جلدشه شبیه توئه!
به نظرم راست میگه، نه؟ فقط لپای من انقدر گلی نیست!

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats