دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴

روزهاي داغ تابستاني ...
خيابانهاي جوشان ،
آدمهاي سرخ و عرق كرده ،
كندي و رخوت ،
راننده تاكسي هاي كلافه ،
دستمالهاي چرك ،
دستهاي سوخته زير آفتاب ...
دلم نمي خواهد به پشتي صندلي تاكسي ها تكيه بدهم ، بس كه خيسند!
كثيفي بعضي آدمها ، حالم را بهم مي زند!

بهترين جا ، خانه است ؛
يك پارچ آب خنك
و
يك تكه سايه!!!
Free counter and web stats