سه‌شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۷

...
خب باید بگویم که ما امسال هم داریم می­رویم؛ هول­هول، بدون خداحافظی درست درمان و حتی بدون خانه­تکانی! این دو هفته­ی آخر اسفند انگار که همه­اش روی دور تند گذشت بر ما! و حالا ما دوباره داریم می­رویم...
می­توانستم به جای نوشتن این خطوط، گوشی تلفن را بردارم و از دوستانی که هفته­هاست قرار است ببینمشان و نمی­شود عذرخواهی کنم، بعد خداحافظی و سایر قضایا، اما آنقدر ازشان بی­خبر بوده­ام که باید با هرکدامشان یک عالم حرف بزنم و این در حالی­ست که ماشین­­لباسشویی احتمالا در اواسط صحبت­هامان کارش را تمام می­کند و چمدانم هم منتظر است که یک چیزهایی تویش تپانده شود و بعد ذهنم مشغول این می­شود که این را برداشته­ام یا آن یکی را که حتما باید همراهم ببرم، کجا گذاشته­ام یا ... یک شام کوچکی هم که باید آماده شود طبعا!
این است که فعلا این عمونوروز لپ­گلی را از ما داشته باشید تا آن­سوی سال ...
چهارشنبه­سوریتان خوشمزه و سال نویتان گاوافشان باد!
Free counter and web stats