چهارشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۰


پیش درآمدی بر بهــــار ...

از وقتی که یادم میاد توی خونه­مون پر گل و گیاه بوده. مامان ما عاشق پرورش گیاهان بوده و هست و همیشه انواع و اقسام گلدون­ها با گیاهانی پربرگ و کم­برگ، کاکتوس و غیره گوشه و کنار مبل­ها، پشت پنجره­ها، توی بالکن و حتی تو پاگرد آپارتمان وجود داشتن. یادمه یه کتاب گل­های آپارتمانی داشتیم که من عاشق نگاه کردن عکس­های توش و خوندن (از وقتی باسواد شدم!) اسامی علمی عجیب و غریب گیاهان بودم. مثلا Coleus blumei که میشه همون "حسن یوسف" خودمون. فکر کنم انقدر خانوادگی این کتاب رو ورق زده بودیم که از عطف پاره شده بود! یادمه که عاشق بوی ورق­های کتابه بودم و هستم هنوزم! (اگه حمل بر دیوانگی نشه!!!)
همسایه­ای داشتیم به اسم خانوم "ج" که عاشق گل بود و هرازگاهی میومد و از مامان می­خواست گیاهی رو قلمه بزنه یا براش بکاره تو گلدون، اما بعد چند روز با غصه میومد می­گفت که گیاهه خشک شده و پژمرده و هردفعه هم یه جمله­ی تکراری داشت که "آخه دستم به گل خوب نیست!"
وقتی ازدواج کردیم، خونه­مون کوچولو بود و جای آفتابگیرش هم نزدیکِ درِ تراس بود که با وجود مبل، پر شده بود و هیچ جای مناسبی برای گلدون گذاشتن نداشتیم؛ یه بار هم مدیر ساختمون یه گیاه گل­کلمی شکل به همه ی همسایه­ها اهدا کرد که گذاشتیمش تو تراس و نمی­دونم چه جوری بود که آخر زمستون همه­ی گلدونا و همین طور مال ما خشکیدن!
وقتی اول پاییز امسال اومدیم خونه­ی جدید، جامون بزرگ­تر شده بود و من تصمیم داشتم چندتا گلدون بگیرم و بذارم تو خونه. در همین فکرا بودم که خواهرم یه گلدون بامبوی بهم تنیده برامون آورد و بعدش هم برادرای پیام هر کدوم یه گلدون دیگه، که اسم یکیشونو نمی­دونم (لاغرو صداش می­کنم، چون برگاش خیلی باریک و ظریفه) و اون یکی هم یه کاج طبقاتیه. یکی دو ماه بعد هم یکی از دوستام یه گیاه دیگه برامون هدیه آورد که برگ­های گوشتی و کلفت داره و اسمش رو به خاطر دوستم "شری" گذاشتم (وقت نکردم شاید هم یادم میره که برم ببینم عکس این گیاهانِ بی­نام توی اون کتابه هست یا نه!).
خلاصه که ما الآن دارای چهار عدد گیاه مختلف در خونه هستیم که می­خوام گلدون دوتاشونو هم عوض کنم و هنوز فرصت نشده. کاج و لاغرو از اول مشکلی نداشتن، اما بامبو اولا نوک برگاش زرد می­شد و من غصه می­خوردم. حالا جاش رو عوض کردم و تو یه ساعت­هایی هم که کاملا زیر نور خورشید هست و حموم آفتاب می­گیره، الآن هم چند روزه که انگار بوی بهار به کلروفیلش خورده و چندتا برگ جدید داده و دستاشو باز کرده رو به خورشید! شری هم در یه بازه­ی ده روزه حدود بیست تا گل سرخابی کوچولو داد که فوق­العاده بودن ولی کم­کم بسته شدن و الآن فقط دو تا گل کوچولو مونده. در کل حالشون خوبه، اما جالبه که هروقت می­خوام به این گلدونا آب بدم و دستی به سر و گوششون بکشم، یاد جمله­ی خانوم "ج" میفتم! و با این حساب فکر کنم دست من هم به گل (با احتساب چند بار زرد شدن برگ­ها و یا ریختنشون که نمی­دونم تا چه اندازه­ای طبیعیه؛ مثل ریزش مو مثلا؟!)، ای ... بدک نباشه!
Free counter and web stats