سه‌شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۵



کارهای زیادی بود که باید انجام می­دادم و یا می­دادیم و بخشیشون الان تموم شده­ن؛ از جمله رویداد پست قبلی! کابوس تسویه حساب با دانشگاه هم، با همه­ی سر و کله زدن­ها با اون کارمندای خرس مربایی* دانشگاه و دویدن­ها تو اون گرمای شرجی و حرص خوردن­­ها بابت صحافی و غیره، بالاخره به آخرش رسید. حالا کلی کارهای دیگه مونده که به ترتیب یا شایدم بی­ترتیب باید انجام بشن!
نمی­دونم چرا وقت کم میاد فقط؟!
این عکسه هم قابل توجه عاطفه­ی عزیزم که اون روز کلی با هم عکس آدم­ها و سگ­ها و غیره رو، زیر و رو کردیم! این یکی هم از کارهای Govinder Nazran هست؛ البته مجسمه­ست.


* انقدر تنبلن که همیشه عین خرسی که مربا خورده و سنگین شده، در حال چرت زدن و قیلوله هستن...
Free counter and web stats