سه‌شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۲

ديروز پير مرد خنزر پنزری رو ديدم
تو خيابون بود
خود خودش بود
يه ساک سياهم دستش بود؛تازه منو هم ديد...چشماش خيلی نافذ بود
من عادت ندارم بر و بر تو چشم کسی خيره بشم...اما اين...
شايدم همش نتيجه بد خوابيدن باشه
راستی يه بارم شهريارو تو تقاطع ولی عصر،تخت طاووس ديدم!


جواب سوال نوشته قبلی:
تافته جدا بافته

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats