ديروز پير مرد خنزر پنزری رو ديدم
تو خيابون بود
خود خودش بود
يه ساک سياهم دستش بود؛تازه منو هم ديد...چشماش خيلی نافذ بود
من عادت ندارم بر و بر تو چشم کسی خيره بشم...اما اين...
شايدم همش نتيجه بد خوابيدن باشه
راستی يه بارم شهريارو تو تقاطع ولی عصر،تخت طاووس ديدم!
جواب سوال نوشته قبلی:
تافته جدا بافته
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر