شنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۳

چهل سال بعد از آفرينش آدم و حوا...

اما دعا و آرزوی من اين است که ما اين راه زندگی را با هم به پايان بريم.
آرزويم اين است که نميريم مگر آن که در قلب هر زن و شوهری که عاشق هم هستند جايی داشته باشيم تا آخر دنيا و عشق،به نام من ـ حوا ـ خوانده شود.

و آدم بر گور حوا چنين گفت:
با حضور حوا،همه جا بهشت من بود.

از کتاب "خاطرات حوا" ؛مارک تواين


آدم به دنيا مياد و بعد هم می ميره،اما علت بعضی چيزا رو هرگز نمی فهمه.
برای نمونه:
اينکه همسايتون ساعت سه نصفه شب از مهمونی بر می گرده و صدای ضبط ماشينش تا آخرين حد ممکن بلنده،اونم با آهنگ نازی جون!
اينکه بعد از تموم شدن فيلم تو سينما يه نفر توی اين بوق گنده ها که تو استاديوم موقع فوتبال می زنن،شديدا و با تمام نيرو می دَمِه!
و کلی چيزای ديگه که ترجيح ميدم نگم حالا!

راستی اين کتاب "سلوک" عجب عاشقانه بود!
از اون خانوم زشته هم که بالای صفحه mail مياد متنفرم!

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats