دوشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۳

هر لحظه که با هم بوديم،جشنی بود،عيد تجلی،
و در جهان،من و تو تنها.
همچون طوفانی،سرمست فرود آمدی،
بی حساب پله ها،
و مرا ميان ياس های نمناک،
به قلمرو خويش فراخواندی،آن سو،
آن سوی آينه.

آرسنی الکساندرويچ تارکوفسکی
(صفحه فروردين تقويم)


خوشم مياد از ماهی ها وقتی ميان لب تنگ و دهنشون مثل يه دايره کوچيک باز و بسته ميشه،اما دوست ندارم دستم بخوره به بدنشون،يه جوری ميشم.
امروز کلی پياده روی کردم،خوب بود.

راستی جالبه تلفن کنی به يه نفر،بعد نفهمی که خواب بوده،بعد اونم به روت نياره و تازه اون وسط دوتا کتابم بهت معرفی کنه که بخری!و بعد که بفهمی کلـــــــــی شرمنده بشی...
يه چيز ديگه هم جالبه؛اونم اينکه يه آهنگی رو خوب گوش نکرده باشی و بعد يه نفر يه عالم راجع به اون برات حرف بزنه و دستاشو تو هوا تکون بده و تو فکر کنی که وااااااای چه آهنگ تاثير گذاری و از اين حرفا و بعد يه روز اتفاقی خودت اون آهنگ رو گوش کنی دوباره و با دقت و بفهمی که نــــــــــــه!اصلا اين يه چيز ديگه داره ميگه(آهنگم فارسيه ها) و بعد ديگه...البته آهنگه واقعا تاثير گذار بودا!

واااااااای،اين CD موسيقی کلاسيک مرجان که چشمم دنبالش بود از خيلی وقت پيش،بالاخره به دستم رسيد.
خيـــــــــــــــــلی خوشحالم!الان دارم يه کار موزارت رو گوش ميدم،جاتون خالی :)
سه تا کتاب خوشگلم عيدی گرفتم و بسی شادمانم از اين جهت!
خلاصه اينجوريا!

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats