چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۳

ای هوا همچنان خنک بمان!

هفته پيش،اولين آخر هفته ای بود که موندم شمال.
از اين به بعد احتمالا باز هم پيش مياد که بمونم،اون هفته که خوب بود.

باز هم مثل قبل از عيد تا ما تصميم گرفتيم بريم بيرون،يه دفعه هوا برگشت و دوباره بارون و از اين حرفا...
اما ما باز هم رفتيم!
و برای من اين دومين بار بود که سرما تا مغز استخون رو تجربه کردم و خوشبختانه باز هم سرما نخوردم.

نمک آبرود در يک روز شديدا بارونی،
بدون چتر و بدون ماشين و پياده روی از سر جاده تا محل تله کابين.
از يه مرحله ای به بعد،وقتی که خيس ميشی ديگه بی فايده ست که بخوای موهای به هم ريخته ت رو مرتب کنی يا روسريت رو صاف کني،بعدم اونی که سرت کردی انقدر خيس و سنگين ميشه که صدای خودتم نميشنوی!
بعد،تو،که عمری چای خور نبودی،اون روز بيست تا چای می خوری و آش رشتهه رو انقدر تند تند می بلعی که تمام دهنت می سوزه!
بعد همش از سرما به قول فريده ويبره ميشی.
دستات انقدر يخ ميشه که نميتونی زيپ کاپشنت رو ببندی و ...
اما
اما
اما
خيلی عالی بود،خيلی خوش گذشت!
و ما برای چندمين بار به اين مهم رسيديم که مديريت خودمون خيلی خيلی بهتر از عناصر ذکوره و بدون اون ها خيلی خيلی هم خوش ميگذره!
جدا ميگم!

راستی،کسی تاريخ دقيق شروع و خاتمه نمايشگاه کتاب رو ميدونه؟

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats