شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۳

ديروز رفتم نمايشگاه،
با اين که می دونستم کلی له خواهم شد،کلی به آدمهای کله پوکی که فقط ميان اونجا تا به مردم تنه بزنن،زير لب يا حتی بلند فحش خواهم داد،
و با اين که مطمئن بودم شبش حتما پا درد خواهم گرفت.
اما،
خيلی خوب شد که رفتم و به نظرم نمايشگاه،امسال،خيلی بهتر از سال پيش بود.

اولين چيزی که خريدم،کتاب نبود،بلکه يه گاو بود؛گاو روزانه!
خيلــــــــــــــــــــــــــــي نازه!به نظر من اينا واقعا مغز اقتصادی دارن،چو مردم گُر و گُر ازشون خريد می کردن!
و،
باز هم نرسيدم همه غرفه ها رو درست ببينم،چون نمی خواستم تا شب اونجا بمونم؛مثلا خيلی دوست داشتم غرفه ای رو که انتشارات با حرف "ن" داشت ببينم،مثل نشر نی،نگار،نگاه و نيلوفر و ثالث رو هم نديدم البته،که حواسم نبوده حتما.
قصد خريد کتاب خارجی نداشتم،اما تا اونجايی که نگاه کردم،چيز به درد بخوری نديدم،البته در مورد رشته خودم؛شايدم خوباش فروش رفته بود!

حاصل هفت ساعت گشت و گذار،
"چشم به راه بانو" سيد علی صالحی،
"افرا،يا روز می گذرد" و "حقايق درباره ليلا دختر ادريس" بهرام بيضائی،
"ايزابل بروژ" کريستين بوبن،
"شاهدخت سرزمين ابديت" آرش حجازی،
"خواهران اين تابستان" بيژن نجدی،
و کاست "غيرمنتظره" کريستين بوبن.

در کل خوب بود،اگه نرفتين پيشنهاد می کنم يه سری بزنين.(عجب جمله کليشه ای!)

يک هفته ست دارم "روز و شب يوسف" رو می خونم،حجمش خيلی کمه،اما زياد ازش خوشم نيومده؛می دونم کتاب،نوشته دولت آباديه و دولت آبادی نويسنده بزرگيه و گرچه من فقط "سلوک"ش رو خوندم،اما واقعا ازش خوشم اومده،اما خب اين يکی رو دوست نداشتم.

مترجم ها آدمهای خوبين،در واقع اپراتورهای سودمندی هستن!
واااااااااای
چقدر کتاب هست که آدم نخونده باشه!

وقتی شمال هستم نه می تونم درست و حسابی وبلاگهای ديگرون رو بخونم و نه تو وبلاگ خودم چيزی بنويسم،هميشه چند تا آدم فضول تو سايت دانشگاه هست!حوصله کافی نت و اين حرفا رو هم ندارم.
فکر کنم دو شنبه برم.

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats