سه‌شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۱

از دست دادن

به قول بعضی ­ها، کلماتی وجود دارن که بین واژگان دیگه از وزن بیشتری برخوردارن یا به نظر من برآیند نیروهایی که به جسم و روح ما وارد میارن، بزرگ­تر و مؤثرتر از بعضی دیگه ست. وقتی میگیم یا می­ شنویمشون نرمی یا سختیشون رو بیشتر حس می­کنیم. توی ذهنمون موندگارتر میشن و دیرتر فراموششون می­ کنیم یا کُندتر باهاشون کنار میاییم. یکی از این کلمات که نه، بهتره بگم عبارات؛ "از دست دادن"ه. تو یک ماهه ­ی اخیر انقدر این واژه رو شنیدم و دیدم که دیگه واقعا ازش می­ترسم. می­ دونم که فکر کردن زیاد به همچین موضوعاتی در بلند مدت می­تونه خیلی خطرناک و مخرب باشه ولی گاهی واقعا از کنترل آدم خارجه و هرچقدر هم که بخواد سر خودش رو با فکرها و کارهای مثبت گرم کنه، باز هم اون فکر راه خودشو از بین بقیه باز می­کنه و می­ تونه کل روزت یا حتی روزهای بعد از اون رو هم سیاه و بدرنگ کنه.
"از دست دادن" واقعا یک عبارت معمولی نیست، مثلا اگر شما خودکار مورد علاقه­ تون رو گم کنید یا با مهاجرت یک همکار یا هم­دانشگاهی قدیمی مواجه بشید، هیچ وقت نمیگید از دستش دادم و ترس برتون نمی داره، ولی وقتی صبح چشمتون رو باز می­ کنید و می­ بینید زمین، لرزیده و یک عده آدم رو ناغافل از بین برده و بقیه رو به خاک سیاه نشونده، وقتی یهو می­ فهمید یک آدم که هیچ بوی مرگ نمی­ داد، یک دفعه افتاده و مرده، وقتی چند هفته بیماری و رنج یک بچه­ ی کوچولو که تا چند روز قبل می­ دویده و بازی می­ کرده رو می­ بینید و درد پدر و مادرش رو، وقتی دوستانی رو می­ بینید که ایران نیستن و ناگهان با مرگ پدر، مادر یا هر عزیز دیگه ­ای مواجه میشن، وقتی دوست دیگه­ ای رو می­ بینید که بعد پنج سال، هنوز رفتن برادرش رو باور نکرده و ... این "از دست دادن" بیشتر و بیشتر می­ ترسوندتون.
به نظر من هیچ ­کس به "از دست دادن"، "عادت" نمی­کنه، فقط با این مسأله "کنار" میاد، و تازه اون هم اما و اگر داره.

شاید ادامه داشته باشد ...

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats