شنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۳

آن شب,
زحل به آرامي خوابيده بود كه ناگهان آن خواب را ديد.
خواب ديد حلقه اي كه هميشه به دور خود داشته,ناپديد شده است!
خواب دردآلود او را واداشت تا بازوانش را از هم بگشايد و حلقه را سخت به خود بفشارد.
آنقدر كه ...
وقتي چشم گشود,
ديگر اثري نبود از آن حلقه زيباي هميشگي,
و
حلقه براي هميشه از هم گسيخته بود!
براي هميشه
براي هميشه
براي هميشه!

راستي اگر روزي زحل بي حلقه شود...
اصلا زحل,بي حلقه,زحل هست؟
نيست؟

كاش زحل آن خواب را نديده بود!





هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats