سه‌شنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۳

ديكشنري،
مقاله اي با فونت ريز،
ترجمه و پاكنويس تؤامان...

اغلب،عصر ها،از بيرون خونه صداي يه پسربچه مياد كه بلند بلند درس حاضر مي كنه.
منم وقتي بچه بودم،
هم بلند درس مي خوندم و هم راه مي رفتم،
جلوي آينه هم براي يك سري شاگرد خيالي سمينار مي دادم،
مثل خيلي از بچه هاي ديگه.
يه دونه از اون تخته سياهاي فسقلي هم داشتم،
با كلي گچ رنگي!
گاهي كه با ش از مدرسه برمي گشتيم،سر راه گچ مي خريديم.
ش دوست داشت ناهارشو توي راه پله ها بخوره،
(كاري كه مامان من هرگز اجازشو بهم نداد،و البته راست هم مي گفت.)
من به ش درس مي دادم
و بعد هم اون به من،
مثل خيلي از بچه هاي ديگه.

صداي پسربچه،بهم انرژي ميده براي درس خوندن؛
كاري كه چند وقته توش سست شدم.

هيچ وقت از وايت بورد خوشم نيومد،
اما اون تمايل شديد به درس دادن و ياد دادن رو هم از دست دادم!

ديكشنري،
مقاله اي با فونت ريز،
ترجمه و پاكنويس تؤامان...


هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats