شنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۴

اسب آبی صورتی رنگ می گويد:
پيش از اينکه بروی،برايم يک قصه بگو،يا...شعر،يا...نه!اصلا يک نقاشی برايم بکش!
بدون اينکه چيزی بگويم،جعبه مداد رنگی شش رنگش را برمی دارم و يک کاغذ سفيد.
می گوبد:دوست دارم توی دفتر فيلی برايم بکشی!
بعد پهن می شود روی زمين و لبخند می زند؛که يعنی منتظرم!
تا بيايم اولين خط را بکشم،صدای خرخرش به آسمان رفته...
نمی دانم چه اصراری دارد اين روزها ادای شازده کوچولو را در بياورد!

من می روم.فردا.بعد از سه ماه!
شايد يک روز بعد برگردم و شايد هم نه.
اين هراز هم که هميشه يک جايش می لنگد...

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats