یکشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۸



یک بسته­ چیپس خلالی گذاشته­م جلوم و خرچ و خرچ از محتویاتش می­خورم، بی­جهت گرسنمه و انقدر با عجله می­خورم که مدام باید یه سریشون رو از لابلای کی­بورد در بیارم. هزارتا صفحه­ی اینترنتی باز کرده­م. دلم یه چیز آروم می­خواد. تصمیم می­گیرم یه چیزی گوش بدم؛ بدون این که چراغ اون اتاق رو روشن کنم از تو تاریکی و شانسی یه سی­دی برمی­دارم.


هــــــــــــــوم ... حالا دارم به صدای مرد مهربان گوش می­کنم!


یاد هزار سال پیش میفتم که من و نون راهنمایی بودیم و تازه با هم دوست صمیمی شده بودیم و هر کدوم هم یکی یک عدد خواهر بزرگ داشتیم. یکی از علایق مشترک خواهرهامون آهنگ­های همین مرد بود و ما همواره انگشت حیرت به دهان داشتیم از علاقه­ی اونا و این که چطور تو اون سال­ها، بدون اینترنت و هیچی، لیریک یا همون متن آهنگ­ها رو گیر میاوردن و هی گوش می­کردن و می­خوندن!


بعدها یه روزی بدون این که خودم بفهمم چطور، سر راه که از دانشگاه برمی­گشتم از اون کتابفروشی سمت سیدخندان که نمی­دونم هنوز هم هست یا نه (مرجان، یادته "این منم زرتشت، ارابه­ران خورشید" رو بهش سفارش داده بودی برات گیر بیاره؟ درست گفتم اسمشو؟)، کتاب متن آهنگاشو خریدم و هی فرت و فرت شروع کردم خوندن و گوش دادن و ...


و حالا همچنان و با اطمینان می­تونم بگم گوش­کردن به صدای این انسان، همیشه از بهترین و آرامش­بخش­ترین کارهای زندگیم بوده!



And from that moment
I dreamed I could fly
And from that mountain I reached for the sky

Through tears and good times, I found my way
Those years are calling me again

Then I hear footsteps echoing along the winding road
I can hear voices singing all the songs I have known
And I see faces
All the ones I've loved along the way
People and places
They're here again, they're here again...


Album : Footsteps


هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats